خون خیابان
از قدم هایم به جوش می آید
و کفش هایم
که تاول خونی زده
زده زیر همه چیز و می دود
دود می کند
خیال سبز شدن علف را
زیر پاهای الافم
کفش های من
قاصد خون خیابان است...
قلبم مو در آورد
از تکرار
تپیدن تو...