چمک

۱-چمک نام ماهی کوچکی در گویش بندری است ۲-چمک در گویش بندری به معنای رقص به کار می رود و کلمه ای کهن در زبان فارسی پهلوی است

چمک

۱-چمک نام ماهی کوچکی در گویش بندری است ۲-چمک در گویش بندری به معنای رقص به کار می رود و کلمه ای کهن در زبان فارسی پهلوی است

ماکارونی

ز ارتحال ماکارونی

توی یک دیگ شروع شد

تا ته گرفتن پوست سوخته ی من

در ضمیر نا خودآگاه جزیره ات

این حدیث انتفاضه نیست

یا حرفی تازه

از پرتاب های عقده های قدیمی

به شکستنی ها

این روایت دستهای من

به باریک سفال کمرت بود و

انتزاع یک ذهن مریض

در انزوای شروع یک حادثه

به بهانه ی سوختن ماکارونی تا

پوست سوخته ی من

تو انگار توو دست های سوخته ات

فکرهای پدرسوخته داشتی

چشم های پدر سوخته داشتی

حرف های پدرسوخته داشتی

که جگر می سوخت و

می سوزاند

هر چه بود

بادا باد بود

انگار در گوش تو حرفهام باد و

بیدی نبودم که به این بادها بلرزم

که می سوخت پوست

از فوت هات

عمیق

از ارتحال ماکارونی

تا تبدیل انرژی پوست سوخته ی من

به سوختی فسیلی

ته دیگ

تا نظارت این مناظره ی سوزش

تا سوزن گیر کرده ی مریم در جیب عیسی

تا سریدن توو برف و

لای انگشت سیگار مگنام

بدنام این حادثه، من بودم

با بستنی یخی

در ظهر بعد از ارتحال یک دیگ ماکارونی

من بودم

حالا بشین و دنبال مقصر بگرد

من اصلا ته دیگ سوخته دوست دارم



(سامان سایبانی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد