خالت
خیالت
خلخال پایت
کنار سینه
هر جا
جلنگ جلنگ
لنگ در هوایم می کند
کندوره اگر بپوشی
زنبورها به کندو نمی روند
واین روند صعودی تو وسقوطی من
قوطی های سرخ بیشتری می طلبد
که بد بشوم
به سلامتی خال و خیال و خلخال و خلوت
وتلاطم موهای بندریت
که یتیم ترین نسیم ها را به خود می خواند
حالا خمار چشمهایم
درک مشترک دائم نگاه توست
تفاهم جدیدی
که بی هیچ حرفی بدست می آید
مثل انگشتهایت
وقت دست دادن
لای لمس من
مناره های انارهای کندوره ایت
دورم می کند ار هر کندوی دیگری
که دیگری هم هر چه هست،با تو مال من است
اسطوره ی خوابهای بی روزن
زن خال به سینه ی
در خیال به هر جای
خلخال جلنگ...!
پی نوشت: کندوره لباس محلی زنان در بخش ساحلی هرمزگان است
درود سامان عزیز

وقتی آقای اقبالی گفتن که به روزید خیلی خوشحال شدم...
توی اولین فرصت اومدم تا پستتون رو بخونم
بعد از 2/3 ماه واقعا انتظار بیشتری داشتم
من نه منتقدم و نه از نقد چیزی می دونم و همیشه سعی ام روی یاد گرفتنه
اما به نظر شما این کارتون ....؟!
در حد و اندازه ی کارهایی که قبل تر از شما شنیدیم هست؟
اون هم بعد چند ماه وقفه؟
به هر حال خوشحالم که هستین
و یک چیز دیگه:
چون من متنفرم از اینکه بیام به وبلاگی و فقط تعریف کنم
چرا کارهای شما به لحاظ واژه ها انقدر نزدیک به همه؟به نظرتون اگه کارهای متفاوت رو البته با دید خودتون توی وبلاگ بذارین بهتر نمی شه؟
و چرا از کارهای عالی تون توی وبلاگ استفاده نمی کنین؟من به جز سه یا چهار کار که توی آرشیو هست بقیه رو در اندازه ی سامانی که شناختم نمی بینم
یه بار دیگه هم نظر گذاشتم ولی انگار نرسیده
منتظر کارهای بعدی شما می مونم
با سلام به آنای عزیز
سپاس از لطفی که داری و نظراتت رو شفاف بیان می کنی
به هر حال این یه کار کارگاهی ۵ دقیقه ای بدون ویرایشه که خواستم بازخوردش رو ببینم.
به امید تداوم دوستی
موفق باشی
استاد واقعا شعر زیبایی بود
با اینکه من زیاد سر در نمیارم ولی عالی بود
درود
خال و خیال و خلخال....
زیبا بود. لذت بردم.
همیشه پیروز
روزاتون یاسمنی
سلام
کار بدی نبود
اما احساس می کنم سخت نوشتیش
احساس و حرفت رو اونجور که باید به مخاطب القا نمی کنه
ترکیباتت کارا نیستن چون بدون دقت واژه هات رو انتخاب می کنی
و یک چیز دیگه : توی بازیهای زبانی که از مختصات شعر امروزه باید پخته تر عمل کنی تا اینجوری از کار بیرون نزنه و حالت خیلی مبتدیانه و تصنعی به خودش نگیره مثل:
مناره های انارهای...
کندو و کندوره...
رو تصاویری هم که ارائه می دی دقت بیشتری داشته باش
با سلام به دوست عزیز و فرهیخته
ممنون که افتخار دادی و نظر گذاشتی .تا حدود زیادی با حرفات موافقم.به هر حال یه کار کارگاهی ۵ دقیقه ای بدون ویرایشه.
موفق باشی
به امید دیدار
کندوره اگر بپوشی
زنبور ها به کندو نمی روند
یک لیکو مستقل و قرص و محکم است....
از حضور برخی واژه ها بوی خامی بلند است ولی احساس رهایی و لاقیدی از ادبیات رایج آدم را مجاب می کند .
ضمنا
طرح فرش خاکی هرمز بر ساحل این جزیره نقش بست
سپاس فراوان از نظرت بزرگوار
روزگاریست که آدما فقط سقف مشترک دارن نه زندگی مشترک
تنهایى با ارزشِه چون از انسانهاى بى ارزش خالیه..................
[گل][قلب][گل]
درود سامان جان
بابت تاخیر شرمنده ام...
در یک کلام:
تو فوق العاده ای پسر
سپاس از لطفت عزیزم
سلام دوست وشاعر بزرگوار/عرض ادب/با دقت خوندمت واستفاده بردم،مرحبا [گل]
به روزم ومنتظرنگاه ریزبینانه ی شما شاعر گرانقدر[گل][گل]
خواهش می کنم
شما همیشه لطف دارید
ممنونم
ممنون از شما که افتخار دادین
سلام دوست عزیز...
به روزم با خبر چاپ کتابم
سلام دوست عزیزم
دعوتی به خواندن شعر سنگینی آسمان و زمین بر من
بدرود
سلام
صدای قلب من آیا به گوشت هیچ می آید؟ . . .
در وارونه ی زنجره منتظرت هستم.
.تا سلام.
سلام
با دورباعی جدید بروزم و منتظر حضور و نظر شما
[گل]
قیچی کرده اند درماندگی رشته های رنگینی
که در هم گره خورده اند
و نقش ناتمام دلم را به جای گذاشته اند
دعوتید به خواندنم .
درود فراوان
با احترام دعوتید به خراب آباد...
درود بر شما
دعوتید به خواندن شعر(تاریک تر از شب)
منتظر حضور گرمتان
بدرود
سلام شاعر و همکار عزیز
انجمن مجازی شاعران ایران با فراخوانی بروز است و با احترام دعوتید
بدرود
سلام
سامان
شعر زیبایی بود
من با یک نوشته به روزم سربزن
خدانگگهدداار