خون خیابان
از قدم هایم به جوش می آید
و کفش هایم
که تاول خونی زده
زده زیر همه چیز و می دود
دود می کند
خیال سبز شدن علف را
زیر پاهای الافم
کفش های من
قاصد خون خیابان است...
بغلت و غلیظ شو
در ذهنم
زیر زبانم
کلمه ات
شبیهِ یک حسِ اتفاق
درونم می غلتد
پشت پنجره ی دندانهایم
می خواهد پرت شود
پترات شود
روی تمام قطرات سرگردان جنوب
پی نوشت: پترات در گویش بندری به معنی هضیان است